سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل نوشت
ارسال شده در چهارشنبه 94/3/27 ساعت 9:0 ص توسط هادی بلاغی


آرمیتا رضایی نژاد نوشت:

همیشه فکر می کردم پری های دریایی زن هستن ولی این روزها فهمیدم پری های دریایی می توانند مرد هم باشند. شما که با چشم باز و دست بسته به دیدار خدا شتافتید، بله شما؟ قدر دان جانفشانی تان تا همیشه هستم!





      
ارسال شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:35 ص توسط هادی بلاغی

موسسه «شهرستان ادب»، دومین جشن «سلام ماه» را عصر چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 برگزار کرد.

در این جلسه شاعرانی چون عباسعلی براتی‌پور، مصطفی محدثی خراسانی محمدحسین جعفریان، فاضل‌نظری، سجاد عزیزی آرام، سیدرضا محمدی، علی‌محمد مؤدب، محمدمهدی سیار، غلامرضا طریقی، فاطمه نانیزاد، سید اکبر میرجعفری، سعید حدادیان، محمد برزگر، بهروز آورزمان، علی داوودی، میلاد عرفانپور و سیدعلی لواسانی حضور داشتند.

دومین متولد این ماه که در جمع حضور داشت، سعید حدادیان بود که متولد هفدهمین روز از ماه اردیبهشت سال 1344 بود. وی در مورد نام خود اشاره داشت: من در روز هفتم محرم به دنیا آمدم و چون آن روز متعلق به حضرت علی‌اصغرعلیه‌السلام است، به پیشنهاد مادربزرگم نام مرا در شناسنامه علی‌اصغر گذاشتند ولی مرا سعید صدا می‌کردند. اما در مورد ورود من به دنیای شاعری، باید بگویم که گاهی اوقات که شعری از بزرگان می‌خواندم و بخش‌هایی از آن را یادم می‌رفت، خودم جایگزین آن می‌کردم اما اولین شعری که سرودم وقتی بود که در دوران راهنمایی بودم و مادر و پدرم با هم جایی رفته بودند و ما بچه‌ها را نبرده بودند. من هم شعری را سرودم که فقط مصراع اول آن را در خاطر دارم: چرا برای سوال‌های بی‌جواب ما جوابی نیست؟ که هرچند مشکل وزنی بسیاری دارد من این مصراع را بسیار دوست دارم و پس از آن مداحی را در 15-16 سالگی به صورت جدی شروع کردم و ادامه دادم.

حدادیان پس از بیان چند خاطره از مداحی‌های خود، در مورد نوحه‌ یاد امام و شهدا توضیحی مختصر داد: همیشه خیلی دوست داشتم که پلی ارتباطی بین خودم و نسل بعد از خودم که با جبهه ارتباط چندانی نداشتند برقرار کنم و آن‌چه را که ما در جبهه چشیده بودیم را بچشند. نسل بعد از ما، چون آن‌چه که ما در جبهه چشیده بودیم را نچشیده بودند، بعدها به حالات زمینی جبهه پرداختند در حالی که این‌طور نبود؛ جبهه خیلی آسمانی بود. آن‌قدر که امثال قیصر و سیدحسن حسینی‌ها نتوانستند تا مدت‌ها بعد از جبهه شعر عاشقانه‌ زمینی بسرایند.

وی افزود: نمونه‌ آن، این بود که در سال 1367، شعبان مصادف با نوروز بود. ما غروب جمعه رفته بودیم با چند نفر، گوشه‌ای نشسته بودیم و داشتیم دعای ندبه می‌خواندیم و وقتی به عبارت‌ «من کنت مولاه فعلی مولاه» رسیدیم، من روضه‌ ضربت خوردن حضرت علی (ع) را خواندم. وقتی برگشتیم، یکی از بچه‌ها را دیدیم که به خود می‌لرزد. متوجه شدیم تازه از خواب بیدار شده و خوابی دیده که او را این‌چنین پریشان کرده است. تعریف کرد که خواب دیدم در بهشت باز شد و ما را به صف کردند تا یک به یک به نور عظیمی که از در بهشت وارد می‌شود شویم، ولی فقط عبدایی زیر سایه‌ی امیرالمومنین وارد بهشت شد و بعد از خواب پریدم. چند روز بعد، تنها کسی که از دسته‌ی ما به شهادت رسید، همین آقای عبدایی بود که خواب او را دیده بودند و در حالی که در حالت سجده بود که به شهادت رسید.

این مداح اهل بیت اضافه کرد: اندوه من از این است که ما این فضاها را نتوانستیم انتقال دهیم؛ چون خودمان هم تغییر کردیم. دنیا ما را بلعید. ما چیزهایی را در جبهه دیده بودیم که مدت‌ها در فکر آن بودم که آن را بسرایم تا اینکه حاج محمود کریمی از شعر گسسته در مداحی استفاده کرد و من هم از همین قالب برای بیان داستان جبهه استفاده کردم و آن را سرودم. آیت‌الله خامنه‌ای هم برای این شعر گریستند.

وی با چشمانی پر اشک گفت: نمی‌دانم ما چه گناهی کرده بودیم که بین این همه خوبان بودیم و هم شهید نشدیم و هم این‌قدر اسیر دنیا شدیم.

* آقا فرمودند دعا کنید شهید شوم

این مداح اهل بیت درباره­ خاطره­ آخرین دیدار خود با مقام معظم رهبری گفت: آخرین باری که رهبر انقلاب را دیدم به ایشان عرض کردم: دعا کنید شهید شوم. ایشان به من نگاهی کردند و فرمودند: باشد، اما شما هم دعا کنید که من هم شهید شوم، از این فرموده­ حضرت آقا بسیار متاثر شدم.

سعید حدادیان در آخر چهارپاره‌ای را برای حاضرین خواند:

دیدمش نقطه، نقطه، چین در چین

و شکن در شکن، شکست، شکست

به شکستش غم و غروب و غرور

همگی داده‌اند دست به دست