از صدقه سر شهدا و8000 هم استانی که هوایمان را داشتند روز عرفه
مهمان سیدالشهدا(علیه السلام) بودیم. ولی به همان شهدا خجالت می کشم
از کربلایی که رفتم !
ازکربلایی که من رفتم و آن یار خراسانی که یک تنه بار امت را به دوش می کشد،
نمی تواند برود،خجالت می کشم از پدر شهیدی که بیماری زمین گیرش کرده و با بغض
هنگام خداحافظی می گوید به اباالفضل سلام برسان!
چرا من حاج آقا؟!! تو سلامت را پیشاپیش فرستاده ای،سلامت را آقا پذیرفت آن هنگام که
پسرت اجازه اقتدا به علی اکبر(علیه السلام) یافت و قطعه قطعه شد!
من لیاقت ندارم حتی حامل سلام پدر شهیدی باشم به کسی که خدا پرچمش را برافراشته.
خجالت می کشم از مادران شهدا ومادر شهیدی که دیگر راه هم نمی تواند برود
و در آرزوی دیدن کربلا می سوزد.
خجالت می کشم از جانبازانی که برتخت افتاده اند و سالهاست در لحظه های جنگ مانده اند
و با طناب و زنجیر به تخت بسته شده اند!
خجالت می کشم از همه کسانی که وضو در فرات گرفتند به عشق نماز در کربلا.
خجالت می کشم از برادر شهیدی که از داغ برادرکمرش شکست وخم به ابرو نیاورد!
خجالت می کشم از تمام سربازان وپرورش یافتگان مکتب حضرت زهرا (سلام الله علیها)
وپیشکسوتان جهاد وشهادت که در پیچ وخم زندگی روزمره فراموششان کردیم.
خجالت می کشم از تمام شهدای فتنه وشهدای پارکاب آسد علی آقا.
خدایا !به خاطر گمانی که مردم درباره من دارند مرا مؤاخذه نکن وبه حق مادر شهدا
که بی اذنش احدی لیاقت شهادت در راهت را پیدا نمی کند
ما را مدیون بسیجیهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ازل تا ابد قرار نده وخودت
کاری کن که خجالت زده وشرمنده از دنیا نروم.